ثُمَّ اَنْتُمْ شِرارُ
النّاس شما بدترین مردمید.چرا مىگوید بدترین مردم؟ دلیلش این است: وَمَنْ
رَمى بِهِ الشَیْطانُ مَرامِیَهُ وَضَرَبَ بِهِ تیهَهُ، چون مانند تیرند در
کمان شیطان که با آن هدفش را مى کوبد
استاد شهید مرتضی مطهری* - تفاوتهاى میان
وضع على(ع) و وضع پیغمبر(ص) یکى این بود که پیغمبر با مردم کافر، یعنى با
کفر صریح، با کفر مکشوف و بىپرده روبرو بود، با کفرى که مىگفت من کفرم،
ولى على با کفرِ در زیر پرده یعنى با نفاق روبرو بود؛ با قومى روبرو بود که
هدفشان همان هدف کفار بود اما در زیر پرده اسلام، در زیر پرده قدس و تقوا،
در زیر لواى قرآن و ظاهر قرآن.
تفاوت دوم این بود که در دوره خلفا، مخصوصاً در دوره عثمان، آن مقدارى
که باید و شاید دنبال تعلیم و تربیتى را که پیغمبر گرفته بود نگرفتند.
فتوحات اسلامى زیادى صورت گرفت. فتوحات به تنهایى کارى نمىتواند بکند.
پیغمبر سیزده سال در مکه ماند و اجازه نداد که مسلمین حتى از خودشان دفاع
کنند، چون افراد هنوز لایق این دفاع و جهاد نبودند. اگر دست به جهاد و
فتوحات هم باید زد، به تناسب توسعه فرهنگ و ثقافت اسلامى است؛ یعنى همین
طور که از یک طرف فتوحاتِ تازه مىشود باید به موازات آن، فرهنگ و ثقافت
اسلامى هم توسعه پیدا کند؛ مردمى که به اسلام مىگروند و حتى آنها که مجذوب
اسلام مىشوند، اصول و حقایق و اهداف اسلام، پوسته و هسته اسلام، همه
اینها را بفهمند و بشناسند. ولى در اثر این غفلتى که در زمان خلفا صورت
گرفت، یکى از پدیدههاى اجتماعى که در دنیاى اسلامى رخ داد این بود که
طبقهاى در اجتماع اسلامى پیدا شد که به اسلام علاقهمند بود، به اسلام
مؤمن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را مىشناخت، با روح اسلام آشنا نبود؛
طبقهاى که هرچه فشار مىآورد فقط روى مثلا نماز خواندن بود نه روى معرفت،
نه روى شناسایى اهداف اسلامى. یک طبقه مقدسمآب و متنسّک و زاهدمسلک در
دنیاى اسلام به وجود آمد که پیشانیهاى اینها از کثرت سجود پینه بسته بود،
کف دستها و سر زانوهاى اینها از بس که در روى زمینها (نه در روى فرشها)
سرها را به سجده گذاشته بودند و دستها و زانوها را روى خاکها و شنها قرار
داده بودند و سجدههاى بسیار طولانى (یک ساعته و دو ساعته و پنج ساعته)
کرده بودند پینه بسته بود.
على(ع) در شرایطى خلافت را به دست مىگیرد که چنین طبقهاى هم در میان
مسلمین وجود دارد و در همه جا هستند؛ در لشکریان خودش هم از این طبقه وجود
دارند.
اینها راهشان را با على(ع) جدا کردند. فرقهاى شدند به نام «خوارج» یعنى
شورشیان بر على. شروع کردند خون دل به دل على وارد کردن. و على تا وقتى که
اینها قیام مسلحانه نکرده بودند با آنها مدارا کرد حداکثر مدارا، حتى
حقوق اینها را از بیتالمال قطع نکرد، آزادى اینها را محدود نکرد. جلوى چشم
دیگران مىآمدند به او جسارت و اهانت مىکردند و على حلم مىورزید.
خوارج ممیّزاتى داشتند. یکى از ممیّزات اینها همان مسئله شجاعت و
فداکارى زیاد اینها بود. چون روى عقیده کار مىکردند، فداکار بودند و عجیب
هم فداکار بودند. خاصیت دومشان این بود که اینها متنسّک بودند یعنى متعبّد
بودند، زیاد عبادت مىکردند. این آن چیزى بود که دیگران را زیاد به شک و
شبهه مىانداخت که على فرمود: غیر از من کسى دیگر جرأت نمىکرد اینها را
بکشد. خاصیت سومى که اینها داشتند همان جهالت و نادانى زیاد اینها بود.
امان از جهالت و نادانى که بر سر اسلام از جهالت و نادانى چه آمده است؟!
على(ع) وقتى معاویه یا عثمان یا خوارج و یا سایر جریانها را تحلیل
مىکند، عجیب تحلیل مىکند. از جمله درباره خوارج این طور مىفرماید: ثُمَّ
اَنْتُمْ شِرارُ النّاس شما بدترین مردم هستید. به این مقدسمآبها
مىگوید: شما بدترین مردم هستید. چرا؟ ما اگر باشیم مىگوییم: اى آقا،
بالأخره هرچه باشد آدمهاى بىضررى هستند، آدمهاى خوبى هستند. ما این جور
آدمها را مىگوییم آدمهاى خوب. از نظر ما اینها آدمهاى خوب هستند. ولى آیا
مىدانید چرا على مىگوید شما بدترین مردم هستید؟ جمله بعدش این است: وَ
مَنْ رَمى بِهِ الشَیْطانُ مَرامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ شما به این
دلیل بسیار مردم بدى هستید که تیرهایى هستید در دست شیطانها؛ شیطان شما را
به منزله تیر قرار مىدهد، در کمان خودش مىگذارد و هدف خود را مىکوبد.
على(ع) مىگوید: شما ابزار بسیار قاطعى هستید در دست شیطانها.
در زمان على(ع) یک طبقه منافق امثال عمرو عاص و معاویه پیدا شده بودند
که اینها عالم و دانا بودند و واقعیتها را مىدانستند، على و حکومت على را
مىشناختند، هدفهاى على را مىدانستند اما دنیا طلبى امانشان نمىداد. این
طبقه زیرک منافق همیشه از این خشکه مقدسها به عنوان یک تیر براى زدن
هدفهاى خودشان استفاده مىکردند، و این جریان همیشه در دنیا ادامه دارد.
این مشکل بزرگ على همیشه در دنیا هست. همیشه منافق هست، الآن هم والله
معاویه و عمروعاص هست در لباسهاى گوناگون، و همیشه ابن ملجمها و
خشکهمقدسها و تیرهایى که ابزار دست شیطانها مىباشند هستند، همیشه
آمادهها براى گولخوردنها و تهمتزدنها هستند که مثل على را بگویند کافر
شد، مشرک شد.
معاویه هنگامى که پیک على(ع) در شام بود، در حالى که روز چهارشنبه بود
گفت: اعلام نماز جمعه کنید. اعلام نماز جمعه کردند. در روز چهارشنبه نماز
جمعه خواند. احدى به او اعتراض نکرد. در خفا نماینده على(ع) را خواست، گفت :
«برو به على بگو با صدهزار شمشیرزن به سراغ تو مىآیم که چهارشنبه را از
جمعه تشخیص نمىدهند. به على بگو حساب کار خودت را بکن.» حالا حسینیه ارشاد
گنهکار شده است که یک روزى راجع به فلسطینىها بحث کرده و گفته است مردم!
به فلسطینىها کمک کنید.
من از شما هیچ چیزى نمىخواهم جز این که بگویم چشمتان را باز کنید،
تحقیق کنید، از خوارج نهروان نباشید. آخر تا کى ما مىخواهیم به نام اسلام
علیه اسلام شمشیر بزنیم؟! اگر ما از این درسها پند نگیریم، پس از چه
مىخواهیم پند بگیریم؟ چرا ما هر سال مىآییم جمع مىشویم به نام على مجلس
مىگیریم؟ چون على زندگىاش آموزنده است. یکى از نکات آموزنده زندگى على(ع)
همین مبارزه با خوارج است، مبارزه با خشکهمقدسى است، مبارزه با نفاق است،
مبارزه با جهالت است. على شیعه جاهل نمىخواهد.
على(ع) درباره خشکه مقدس ها مىفرماید:
ثُمَّ اَنْتُمْ شِرارُ النّاس شما بدترین مردمید.چرا مىگوید بدترین مردم؟ دلیلش این است: وَمَنْ رَمى بِهِ الشَیْطانُ مَرامِیَهُ وَضَرَبَ بِهِ تیهَهُ، چون مانند تیرند در کمان شیطان که با آن هدفش را مى کوبد
تفاوت دوم این بود که در دوره خلفا، مخصوصاً در دوره عثمان، آن مقدارى که باید و شاید دنبال تعلیم و تربیتى را که پیغمبر گرفته بود نگرفتند. فتوحات اسلامى زیادى صورت گرفت. فتوحات به تنهایى کارى نمىتواند بکند. پیغمبر سیزده سال در مکه ماند و اجازه نداد که مسلمین حتى از خودشان دفاع کنند، چون افراد هنوز لایق این دفاع و جهاد نبودند. اگر دست به جهاد و فتوحات هم باید زد، به تناسب توسعه فرهنگ و ثقافت اسلامى است؛ یعنى همین طور که از یک طرف فتوحاتِ تازه مىشود باید به موازات آن، فرهنگ و ثقافت اسلامى هم توسعه پیدا کند؛ مردمى که به اسلام مىگروند و حتى آنها که مجذوب اسلام مىشوند، اصول و حقایق و اهداف اسلام، پوسته و هسته اسلام، همه اینها را بفهمند و بشناسند. ولى در اثر این غفلتى که در زمان خلفا صورت گرفت، یکى از پدیدههاى اجتماعى که در دنیاى اسلامى رخ داد این بود که طبقهاى در اجتماع اسلامى پیدا شد که به اسلام علاقهمند بود، به اسلام مؤمن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را مىشناخت، با روح اسلام آشنا نبود؛ طبقهاى که هرچه فشار مىآورد فقط روى مثلا نماز خواندن بود نه روى معرفت، نه روى شناسایى اهداف اسلامى. یک طبقه مقدسمآب و متنسّک و زاهدمسلک در دنیاى اسلام به وجود آمد که پیشانیهاى اینها از کثرت سجود پینه بسته بود، کف دستها و سر زانوهاى اینها از بس که در روى زمینها (نه در روى فرشها) سرها را به سجده گذاشته بودند و دستها و زانوها را روى خاکها و شنها قرار داده بودند و سجدههاى بسیار طولانى (یک ساعته و دو ساعته و پنج ساعته) کرده بودند پینه بسته بود.
على(ع) در شرایطى خلافت را به دست مىگیرد که چنین طبقهاى هم در میان مسلمین وجود دارد و در همه جا هستند؛ در لشکریان خودش هم از این طبقه وجود دارند.
اینها راهشان را با على(ع) جدا کردند. فرقهاى شدند به نام «خوارج» یعنى شورشیان بر على. شروع کردند خون دل به دل على وارد کردن. و على تا وقتى که اینها قیام مسلحانه نکرده بودند با آنها مدارا کرد حداکثر مدارا، حتى حقوق اینها را از بیتالمال قطع نکرد، آزادى اینها را محدود نکرد. جلوى چشم دیگران مىآمدند به او جسارت و اهانت مىکردند و على حلم مىورزید.
خوارج ممیّزاتى داشتند. یکى از ممیّزات اینها همان مسئله شجاعت و فداکارى زیاد اینها بود. چون روى عقیده کار مىکردند، فداکار بودند و عجیب هم فداکار بودند. خاصیت دومشان این بود که اینها متنسّک بودند یعنى متعبّد بودند، زیاد عبادت مىکردند. این آن چیزى بود که دیگران را زیاد به شک و شبهه مىانداخت که على فرمود: غیر از من کسى دیگر جرأت نمىکرد اینها را بکشد. خاصیت سومى که اینها داشتند همان جهالت و نادانى زیاد اینها بود. امان از جهالت و نادانى که بر سر اسلام از جهالت و نادانى چه آمده است؟!
على(ع) وقتى معاویه یا عثمان یا خوارج و یا سایر جریانها را تحلیل مىکند، عجیب تحلیل مىکند. از جمله درباره خوارج این طور مىفرماید: ثُمَّ اَنْتُمْ شِرارُ النّاس شما بدترین مردم هستید. به این مقدسمآبها مىگوید: شما بدترین مردم هستید. چرا؟ ما اگر باشیم مىگوییم: اى آقا، بالأخره هرچه باشد آدمهاى بىضررى هستند، آدمهاى خوبى هستند. ما این جور آدمها را مىگوییم آدمهاى خوب. از نظر ما اینها آدمهاى خوب هستند. ولى آیا مىدانید چرا على مىگوید شما بدترین مردم هستید؟ جمله بعدش این است: وَ مَنْ رَمى بِهِ الشَیْطانُ مَرامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ شما به این دلیل بسیار مردم بدى هستید که تیرهایى هستید در دست شیطانها؛ شیطان شما را به منزله تیر قرار مىدهد، در کمان خودش مىگذارد و هدف خود را مىکوبد. على(ع) مىگوید: شما ابزار بسیار قاطعى هستید در دست شیطانها.
در زمان على(ع) یک طبقه منافق امثال عمرو عاص و معاویه پیدا شده بودند که اینها عالم و دانا بودند و واقعیتها را مىدانستند، على و حکومت على را مىشناختند، هدفهاى على را مىدانستند اما دنیا طلبى امانشان نمىداد. این طبقه زیرک منافق همیشه از این خشکه مقدسها به عنوان یک تیر براى زدن هدفهاى خودشان استفاده مىکردند، و این جریان همیشه در دنیا ادامه دارد. این مشکل بزرگ على همیشه در دنیا هست. همیشه منافق هست، الآن هم والله معاویه و عمروعاص هست در لباسهاى گوناگون، و همیشه ابن ملجمها و خشکهمقدسها و تیرهایى که ابزار دست شیطانها مىباشند هستند، همیشه آمادهها براى گولخوردنها و تهمتزدنها هستند که مثل على را بگویند کافر شد، مشرک شد.
معاویه هنگامى که پیک على(ع) در شام بود، در حالى که روز چهارشنبه بود گفت: اعلام نماز جمعه کنید. اعلام نماز جمعه کردند. در روز چهارشنبه نماز جمعه خواند. احدى به او اعتراض نکرد. در خفا نماینده على(ع) را خواست، گفت : «برو به على بگو با صدهزار شمشیرزن به سراغ تو مىآیم که چهارشنبه را از جمعه تشخیص نمىدهند. به على بگو حساب کار خودت را بکن.» حالا حسینیه ارشاد گنهکار شده است که یک روزى راجع به فلسطینىها بحث کرده و گفته است مردم! به فلسطینىها کمک کنید.
من از شما هیچ چیزى نمىخواهم جز این که بگویم چشمتان را باز کنید، تحقیق کنید، از خوارج نهروان نباشید. آخر تا کى ما مىخواهیم به نام اسلام علیه اسلام شمشیر بزنیم؟! اگر ما از این درسها پند نگیریم، پس از چه مىخواهیم پند بگیریم؟ چرا ما هر سال مىآییم جمع مىشویم به نام على مجلس مىگیریم؟ چون على زندگىاش آموزنده است. یکى از نکات آموزنده زندگى على(ع) همین مبارزه با خوارج است، مبارزه با خشکهمقدسى است، مبارزه با نفاق است، مبارزه با جهالت است. على شیعه جاهل نمىخواهد.